چقدر خوشحال بود که سیاه پوست او را به چوب دعوت کرد - او از خوشحالی می پرید! و توجه داشته باشید، او همان کسی است که از او پرسید، و او می گوید: "خیلی خب! البته، همه در دانشگاه از قبل می دانند که او چه دیک بزرگی دارد - بنابراین جوجه ها می دوند تا سوراخ های خود را خوشحال کنند. این سبزه حتی الاغ خود را به او داد. و وقتی وارد شد اهمیتی نمیداد. و بعد فلان قلدر همچین فاحشهای را به همسری میگیرد و مطمئن میشود که باکره است.))
با معاینه آمد و انتظار نداشت که آن مرد از یک زن بالغ با سینه های زیبا برای رابطه جنسی طلاق بگیرد، ابتدا سینه های بزرگ زیبایش را لیسید، زن گیج نشد و آلت تناسلی بزرگ خود را با دهانش قورت داد. پس از یک کتک زدن بزرگ، آن مرد او را از اسپرم خود مست کرد. اغلب چنین زنانی به سراغ پسرها می آمدند تا در همه سوراخ ها لعنت شوند و از رابطه جنسی فراموش نشدنی لذت ببرند.
بله، این تقدیر خودش تقریباً از شلوارش بیرون پرید تا آن مرد را بمکد. تا جایی که می توانست خود را نگه داشت. اما وقتی آن بلوند به او پیشنهاد داد که او را بفرستد، نتوانست جلوی خودش را بگیرد. و به همین دلیل شفت خود را در دهان او فرو برد، اما فقط برای خیس کردن آن. و سپس احمق او فقط گریه کرد و بیدمشک را درون خود گرفت. لذتی بود که او قبلاً ندیده بود. اما حالا او هم آزاد شده بود!
♪ من دوست دارم لعنت به من ♪