برادر زمانی که دو خواهر گربه های خود را به او دادند عید شد. قیافه اش حماسی بود. دختر آسیایی برای سال جدید چنان هدیه بزرگی به او داد که معلوم است که برادر انتظارش را نداشت. دختر آسیایی تصمیم گرفت تا گربه را از دم نکشد و تا زمانی که فرصتی برای استفاده از آن وجود داشت، بلافاصله دست به کار شد. سه نفری موفقیت آمیز بود، تقدیر فقط از بیدمشک خواهرش بیرون ریخت.
پسری به دوست دخترش اجازه داد پیش یک آقا پولدار برود. بابای سیاه پوست به او 20000 دلار پیشنهاد داد تا به مدت یک ماه به هوس های او عمل کند. کدام دختر عادی این را رد می کند؟ هر شوهری او را می فرستد تا پولی به دست بیاورد - به او اجازه دهید کارش را انجام دهد. بالاخره او یک جوجه است.
ایزابل دلتور.